در رثای بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها
هجرت یاس
به نام خالق جان، خالق عشق، خالق یاس
سلام بر بانوی آب و آیینه فاطمه
سلام بر دردانه ی احمد فاطمه
سلام بر ستاره ی درخشان افلاک فاطمه
سلام بر پاره ی تن و جگر گوشه ی پدر فاطمه
پرستو میل به پرواز و پریدن را در سر می پروراند و با بالهای گشوده خود را راهی سرزمین نور و وحی، منزلگاه ختم رسل، میعاد گاه ابراهیم خلیل الله و قربانگاه نفس شیاطین و سجدگاه انسان های عاشق و دلباخته و دلداده می کند تا در سر منزل مقصود بتواند نشانی از گل پرپرشده ی باغ نبی بیابد. نشانی از گل یاس که کبودی و پرپر شدن غنچه اش رخسار زمانه را شرمنده خود کرده است . می رود تا از بقیع و پنجره های پنج ضلعی و بی گنبد و بارگاه آن سئوالهائی بپرسد تا شاید در بین این پرسش و پاسخ اثری از گل یاس بیابد. عطر یاس همه جا را پر کرده است ولی خود نمایی نمی کند تا زائران عاشق بتوانند زیارتش کنند. بقیع با قربتِ تنهایی خود تمام حرفهای نزده را می زند. از دلتنگی یاس هنگام رجعت پرستوی مهاجر بسوی عرش که تاب و توان را از او گرفت و فقط هفتاد و پنج روز بیشتر از پرستو در این جهان زنده نماند.از ناله ها و زجه های بی قراری در سوگ باغبان در بیت الاحزان، رنجها و زجرها هنگام غصب فدک و ولایت حق از مولی و مریدش و سیلی ناگفته ی گروه نفاق بر صورت تابناک خورشید و گوشه گیری و عزلت نشینی یار و همدم تنهایی ها و از همه سوگوارتر لحظه ای که شیر حق توان پاسداری از کاشانه را از دست داده بود نه به خاطر ترس بلکه دستان حیدر کرار را بسته بودند به درخت از ترس اینکه مبادا ذوالفقار حق همه را نابود کند. جگرش را سوزاندن چرا که در پیش دیدگان، معشوقش را سیلی زدند.
کاشانه امن چنان ویران شد توسط مردمان دو رنگ و چند چهره ،آنان که به ظاهر اسلام را بر زبان جاری می کردند و در باطن جگر اهل بیت را می سوزاندن با اعمال و کردارشان.
پرستو نشانی از آن میخی می گیرد که برای همیشه شرمنده است چرا که بر سینه ی یاس فرومی رود و خون پاکش را بر دل تاریخ جاری می کند. از آن هیزمهای چیده شده بر پشت در که چگونه آتش بی ایمانی را شعله ور کردند تا یاس را قربانی میلهای شیطانی خود کنند.
از آن صورت نیلگون و سیلی خورده که توان رو به رو شدن با غنچه های پژمرده باغش را نداشت وآن پهلوی شکسته که همانند سرو بود و قامتش را بی رحمانه شکستند. اینان با یاس چه کردند که همه ی زمانه از آنان می نالد؟ چه کردند که زهرای اطهر حتی بعد از مرگ هم حاضر به دیدن آنان در تشییع جنازه اش نشد. و فقط گروه خاص ایشان را به آغوش خاک سپردند.
اینان با چه آبرویی می خواهند در روز محشر با ختم رسل روبرو شوند . ننگتان باد که علی آن شیر حق را چنان داغدار یاس کردین که فقط از دست شما به نخلستانها و چاه خانه پناه می برد. وای بر شما ای اهل کوفه که صبر زینب را به عرصه ی تماشا گذاشتید با پهلوی شکسته ی مادر ، فرق شکافته ی پدر در محراب عشق ، جگر پاره پاره برادر در تشت پر از خون و تابوت تیرخورده از جهالت و کربلا و سربریده حسین که بر بالای نیزه ها بانگ حق و عدل و آزادی را سر می داد و اسارت قافله ی عشق و رنجهای اسارت حسین بن علی.
یا فاطمه من عقده ی دل وانکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
یوسف زهرا بیا که با آمدنت لحظه ی موعود فرا می رسد و بانگ ان المهدی در خانه ی عشق به خونخواهی ظالمانی که ظلمها روا داشتند بر شجره ی طیبه دشت ارغوانی قیام کنی و قبر پنهان از دیده ی عشاق عاشق را نمایان سازی و نور تجلی حق را بر افلاکیان روشن سازی و زمین را از همه ی ظلمها و تباهیها پاک و مطهر نمایی.
پرستو سبکبال عاشق پر می کشد تا با کوله باری از عشق راهی عرش الهی و ملکوتی شود تا شاید همردیف سالکان و عارفان درگاه حق گردد.
خدایا بحق این ایام عزاداری ما را در عزای مادر پهلو شکسته فاطمه ی زهرا قبول فرما و دل یاس و باغبان دشت ارغوانی امامت و ولایت را از ما خشنود فرما.
اثر سرکار خانم فاطمه صفری